محل تبلیغات شما

رو راست اگر باشم باید بگویم حالم ترکیبی از خشم است و حیرت و استیصال. توی عمرم هیچ وقت این طور درمانده نبوده ام، حتی در فاجعه ی سال 91. حتی در تنهایی مطلق سی و پنج سال پیش در دل کویر. احمقانه است و مسخره. نمایشی است که ترکیبی است از گروتسک و کمدی و تراژدی و مسابقه ای میان این هر سه که هر کدام می خواهد جلو بزند از آن یکی. گفته بودم خدا شوخی خطرناکی را با من شروع کرده؟ آن شوخی حالا به اوجش رسیده. گریه می کنم اما برای چه؟ می خندم اما خالی از هر معنایی. دیگر رسیده ام به لب مرز جنون. بهتر از این نمی شد دیگر!

 

طور دیگر باید بگویم یا اصلا هیچ نگویم

More than being wrong in a story

از هر چه بگذریم ...

رسیده ,سال ,ترکیبی ,شوخی ,جلو ,اوجش ,است و ,حتی در ,کرده؟ آن ,می کنم اما ,شروع کرده؟

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه آموزشی ریاضی ناحیه یک سنندج