محل تبلیغات شما

دیدم دیگر دارم خیلی ناله می کنم از جور طبیعت و حوصله سربر شده ام. آخر حیف نیست وسط این باران پاییزی که همیشه شسته روح و روان مرا از غصه های ناتمام بگویم؟ 

دیدم توی دل این شهر پر از دود غبار چه غنیمتی است همچو بارانی و آدم را چه دعوت می کند به تره بار و بو کشیدن صیفی جات و یک کدو تنبل بزرگ خریدن و چاشنی غذا کردن اش.

از شما چه پنهان آن مسافرت شمال هم مهمان عطرها بودم؛ عطر کاج و نارنج و عطر نمک! هیچ وقت این طور توی هوا بوی نمک نشنیده بودم که این بار مشام ام را پر کرد و واداشت توی ساحل هی بروم و برگردم و بینی و سینه را ازش پر کنم. بوی چمن حالا پیش این بوهای تازه هیچ بود. از همه جلوتر کاج ها بودند. عطرشان دیوانه ام می کرد.

به این فکر می کردم که شاید آدم بی تصویرها بتواند سر کند اما بی بوها، زندگی خیلی چیزهای بیشتری کم می آورد. بیشتر خاطره ها را بوها می سازند. لااقل من این طور بوده ام بیشتر. اگر بچه گی ام را این طور پر رنگ و واضح پیش چشم دارم بیش از آن که عکس یا تصویر باشد پیش چشم ام، این بوست که مرا می برد با خودش به آن سال ها.

امروز از آن سالها عطر گلپر دماغ ام را پر کرد و آن ترشی ها که وقتی پاورچین می رفتی زیرزمین به ناخنک زدن شان اول عطر گلپرشان می آمد جلو.

بعد گلپر دم پختک بود که پیچید توی مشام ام. بوی خیسی موزاییک های سابیده ی حیاط هم بود و بوی یخ و آب که توی هوا بود و بوی به که روی درخت بود. در اتاق و آشپزخانه یک دم بسته نمی ماند، حتی توی زمستان و توی اتاق ها پرِ بوی یخ و غدا و برگ به بود. بوی جلبک حوض هم بود و انگار ناهار نه فقط دم پختک و ترشی پر گلپر که همه ی این ها بود که به خورد مذاق آدم می رفت.

از ناله که بگذریم نوستالژی بازی هم مرض خوبی نیست. باید دفعه ی بعد به امروز فکر کنم و به این جا و حالا و فقط از آن بنویسم. بگذار سخت بگذرد، آن قدر که گاهی نفس بگیرد از دردش، من اما می خواهم از آن کورسوهای دلخوش کنک بگویم.

طور دیگر باید بگویم یا اصلا هیچ نگویم

More than being wrong in a story

از هر چه بگذریم ...

توی ,ام ,بوی ,ها ,عطر ,هم ,از آن ,بود و ,این طور ,ام را ,کرد و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر98